استارتاپ انحصاری | توی تکنولوژی همیشه یه مفهومی هست که شما خودتون میدونید، تاریخ تکنولوژی اینطور بوده که همیشه یه اتفاق فقط یکبار رخداده، یعنی «مارک زوکربرگ» بعدی وجود نداره که شبکه اجتماعی ایجاد کنه. «لری پیج» بعدی وجود نداره که یک موتور جستجو بسازه، «بیل گیتس» بعدی وجود نداره که یه سیستمعامل بسازه. و اگه حتی این افراد رو کپی هم بکنین، ازشون چیزی یاد نمیگیرید. اما این، بنابراین همیشه کسبوکارهای منحصربهفردی مثل اینا وجود داره که کاری رو انجام میدن که تا قبل پایان امکان انحصاری شدن انجامنشده بوده.
پس اجازه بدید یکم هم در مورد چگونگی ایجاد انحصار بگم.
فکر میکنم یکی از ایدههای بسیار غیرشهودی که در مورد انحصارها برجسته میشه اینه که شما برای ایجاد انحصار باید دنبال بازار کوچیک برید، اگه یه استارت آپ هستید که میخواین به انحصار برسید، اگه دارید یه شرکت جدید تأسیس میکنید و میخواین به انحصار برسید، برای انحصاری شدن باید سهم بزرگی از بازار رو داشته باشید.
چطوری به سهم بزرگی از بازار دست پیدا کنید؟
باید با یک بازار واقعاً کوچیک شروع کنید و روی تمام اون مسلط بشید و بعد و بعدش بهمرور راههایی برای توسعهی اون بازار پیدا کنید، بهصورت یکسری دایرههای هم مرکز.
و چیزی که همیشه یه اشتباه بزرگه اینه که از همون روز اول سراغ بازارهای بزرگ برید، چون این کار شاهدی بر این قضیه است که شما حوزهی کاری خودتون رو بهدرستی معین نکردین، و بهطور معمول این به این معنیه که حوزهی شما داره بیشازحد رقابتی میشه، به هر روشی که ممکن. و بنابراین، فکر میکنم تقریباً تمام شرکتهای موفق توی «سیلیکون والی» بهنوعی با بازارهای کوچیک شروع کردن و اونا رو گسترش دادن.
مثلاً اگه بخواین آمازون رو تأسیس کنید، فقط بهعنوان یک کتابفروشی شروع میکنین و میگید ما همه کتابهای دنیا رو داریم یعنی یک کتابفروشی که هیچکس توی دنیا بهتر از اونو نداره.
وقتی آمازون در دههی ۹۰ کار خودش رو شروع کرد، آنلاین بود.
با اون میتونستید کارایی که قبلاً قادر به انجامش نبودید رو انجام بدید.
و بعد به تمام شکلهای مختلف تجارت الکترونیک و چیزایی فراتر از اون توسعه پیدا کرد.
میدونید، توی eBay شما با دستگاههای Pez شروع میکنین، به Beanie Babies منتقل میشید، در نهایت میرسید به حراجهای مختلف برای انبوهی از کالاهای متنوع.
و یه مورد بسیار غیرشهودی در مورد خیلی از این شرکتها اینه که اغلب با بازارهای خیلی کوچیک که مردم اصلاً بهش فکر نمیکردن شروع کردن، و زمانی که شروع به کار کردن تازه به ارزش اونا پی بردن.
«PayPal» هم نمونهای از همین مورده، ما برای اولین بار در دسامبر سال ۹۹ با فروشندگان قدرتمند «eBay» که حدود ۲۰,۰۰۰ نفر بودن شروع کردیم.
در ژانویه ۲۰۰۰ درست بعد از راهاندازی شرکت، احساس میکردیم اینا بازارهایی خیلی کوچیکیه و این موضوع برامون وحشتناک بود.
به نظرمون وحشتناک بود که مشتریهامون فقط کسایی هستن که فقط توی اینترنت خردهریز میفروشن، چرا میخوایم بعد این بازار در سطح جهانی ظاهر بشیم؟ اما، میدونید، برای اینکه توی این بازار محصولات خیلی بهتری برای همهی مردم وجود داشته باشه، یه راه وجود داشت.
و ما به چیزی حدود ۲۵ الی ۳۰ درصدش رسیدیم.
میدونید، باید ظرف مدت دو سه ماه توی بازار نفوذ و حرکت کنید و برندسازی کنید تا بتونید کسب و کارتون رو از چنین جایی شروع کنین.
بنابراین همیشه به این فکر میکنم که این بازارهای خیلی کوچیک واقعاً دستکم گرفته شدن.
مثال دیگهای که من همیشه ذکر میکنم فیسبوک هست، میدونید از بازار اولیه فیسبوک توی هاروارد که ۱۰,۰۰۰ نفر بود،
تونست ظرف مدت ده روز از صفر به شصت درصد سهم بازار برسه، خب این یه شروع بسیار خوب بود، روشی که باهاش تو مدارس کسبوکار این موضوع رو تحلیل میکنند، همیشه، مسخره است، میگن این بازار خیلی کوچیکه، این ارزشش رو نداره و بنابراین، من فکر میکنم تجزیهوتحلیل مدرسه کسبوکار از فیسبوک در اوایل کارش، و یا از پی پال در اوایل، یا از اوایل کار «eBay» اینه که شاید این بازارها بهقدری کوچیک باشن که تقریباً بیارزش باشن، و اونا اگه کوچیک میموندن بیارزش هم باقی میموندن اما معلوم شد راههایی وجود داره که بشه اونا را بهطور متمرکز رشد داد و این کاری هست که این شرکتها انجام دادن، اینکه اون بازارها رو ارزشمند کردن.
حالا، فکر کنم نقطهی مقابل این جاییه که شما همیشه با بازارهای خیلی بزرگ مواجه باشید.
اشتباهات بسیار متنوعی در رابطه با شرکتهای تکنولوژی پاک در دهههای اخیر رخداده، اما، یکی، یه اشتباهی که تقریباً همشون مرتکب شدن این بود که با بازارهای عظیم شروع کردن، همهی شرکتهای تکنولوژی پاک که توی پاورپوینت نشون دادهشده، توی سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۸ ، زمانی که یک حباب از تکنولوژیهای پاک توی سیلیکون والی شکلگرفته بوده شروع به کار کردن، با بازار انرژی شروع کردن، یه بازار که با مقیاس صدها، میلیاردها و یا تریلیونها دلار اندازهگیری میشه. جایی که شما انگار یه ماهی کپور توی یه اقیانوس وسیع هستین، چنین جایی جای خوبی برای موندن نیست.
به این معنی که شما در چنین جایی هزاران رقیب دارید که حتی نمیشناسیدشون، پس باید یه شرکتی باشید که توی یک اکوسیستم کوچیک یگانه است، شما دوست ندارید چهارمین شرکت غذای حیوانات خانگی باشید، شما دوست ندارید دهمین فیلم نازک برای یه شرکت پنل خورشیدی باشید، دوست ندارید صدمین رستوران توی پالو آلتو باشید.
صنعت رستوران یه صنعت تریلیون دلاریه، بنابراین اگه تجزیهوتحلیل اندازه بازار انجام بدید، نتیجه میگیرید رستورانها کسبوکار فوقالعادهای هستن، و اغلب هم بازارهای موجود بزرگی هستن، و این یعنی شما هزاران رقیب دارید و ایجاد تمایز برایتون بسیار بسیار دشواره.
بنابراین اولین ایدهی غیرشهودی اینه که به دنبال بازارهای کوچیک باشید، اغلب بازارها اونقدر کوچیکن که کسی حتی متوجهشون نیست، اونا به مفهوم اصلی این بازارها فکر نمیکنن، یعنی به اینکه این بازارها اگه قابل توسعه دادن باشه، میتونید توش به یک کسبوکار انحصاری بزرگ تبدیل بشید.
فناوری اختصاصی، ویژگی استارتاپ انحصارگراها
میدونید، ویژگی دوم از ویژگیهای متنوع کسبوکارهای انحصاری که من دوست دارم رویش متمرکز بشم، اینه که احتمالاً هیچ نوع فرمول واحدی برای این کسبوکارها وجود نداره.
همچنین فکر میکنم توی تکنولوژی همیشه یه مفهومی هست که شما خودتون میدونید، تاریخ تکنولوژی اینطور بوده که همیشه یه اتفاق فقط یکبار رخداده، یعنی «مارک زوکربرگ» بعدی وجود نداره که شبکه اجتماعی ایجاد کنه.
«لری پیج» بعدی وجود نداره که یک موتور جستجو بسازه، بیل گیتس بعدی وجود نداره که یه سیستمعامل بسازه.
و اگه حتی این افراد رو کپی هم بکنین، ازشون چیزی یاد نمیگیرید.
اما این، بنابراین همیشه کسبوکارهای منحصربهفردی مثل اینا وجود داره که کاری رو انجام میدن که تا قبل پایان امکان انحصاری شدن انجامنشده بوده.
مثل بخش آغازین رمان «آنا کارنینا» که توش همهی شرکتا، ببخشید همهی خانوادههای خوشحال
همهی خانوادههای خوشحال مثل همدیگه هستن و هر خانوادههای ناراضی هم به روش خاص خودش ناراضیه، برعکس چنین چیزی در مورد کسبوکار صادقه، طوری که به نظر من،شرکتهای خوشحال باهم تفاوت دارن، چون هر کدوم کار بسیار منحصربهفردی انجام میده،
همه شرکتهای ناراضی مثل هم هستن، چون همشون در گریز از یه واقعیت ضروری به نام رقابت شکست میخورن، یکی از ویژگیهای شرکتهای تکنولوژیک انحصاری داشتن یه فناوری اختصاصیه، یه قاعدهی سرانگشتی جالب و اختیاری اینه که تکنولوژیای داشته باشین که بهطور قابلملاحظهای بهتر از گزینهی بعدی باشه، بنابراین آمازون بیش از ده برابر رقبا کتاب داشت،
شاید تکنولوژی بالایی نباشه، اما شما به هر حال یه راه آنلاین کارآمد برای فروختن ده برابر کتاب پیدا میکنید.
میدونید، جایگزین PayPal، استفاده از چک برای ارسال پول توی eBay بود، که تسویهاش ده روز طول میکشید، اما PayPal میتونست این کار رو بیش از ده برابر سریعتر انجام بده، بنابراین شما باید یکسری تغییرات و بهبودهای قدرتمند توی برخی زمینهها انجام بدید، شاید منظور از بهبود قدرتمند، یه بهبود بزرگ توی بعضی جنبههای کلیدی چیزی باشه.
البته، میدونید اگر واقعاً به همراه یه چیز کاملاً جدید بیایین، درست مثل، درست مثل یک بهبود بینهایت میمونه.
بنابراین به نظر من، آیفون اولین گوشی هوشمندی بود که کار میکرد، بهطوری که، شما میدانید که به نظر میاد اینجا منظورم شاید بینهایت نیست، اما یه نوع مرتبۀ مشخصی از عظمت کار یا بهبود کار باشه.
بنابراین من فکر میکنم، تکنولوژی به وجود اومده تا به شما یه دلتای بزرگ برای تسلط روی بهترین گزینههای بعدی بده.
من فکر میکنم، اغلب یکسری تأثیرات شبکهای وجود داره که میتونه چنین اتفاقی رو رقم بزنه، و واقعاً به چیزایی که در طول زمان به سمت انحصاری شدن میرن کمک میکنه.
چیزی که در مورد اثرات شبکهای بسیار پیچیده است، اینه که اغلب موقع شروع خیلی دشوارند.
بنابراین حتی اگر همه ارزشش رو بدونن بازم این سؤال بسیار پیچیده مطرح میشه که آِیا انجام این کار برای اولین کسی که انجامش میده ارزشش رو داره؟
صرفههای ناشی از مقیاس، مال زمانیه که هزینههای ثابت بالا و هزینههای نهایی خیلی کمی داشته باشین. معمولاً به شکل یه کسبوکار شبه انحصاری در میاد. و بعدش بحث برندسازی مطرح میشه، منظور ایدهای هست که توی مغز مردم جا میگیره.
من هیچوقت کامل نفهمیدم برندسازی چطور کار میکنه به خاطر همین هیچوقت توی شرکتهایی که فقط برندسازی میکنن سرمایهگذاری نکردم.
اما فکر میکنم، یه پدیدهی واقعیه که ارزش واقعی هم ایجاد میکنه.
من فکر میکنم یکی از چیزهایی که، یکم به عقب برمیگردم، به سمت پایانش.
اما یکی از چیزایی که بسیار هم قابلتوجه هست اینه که کسبوکارهای نرمافزاری اغلب، بنا به دلایلی توی بعضی چیزا خیلی خوبن.
اونا بهطور ویژه توی بخش صرفههای اقتصادی ناشی از مقیاس خیلی خوبن.
چون هزینهی نهایی نرمافزارها صفره، و بنابراین اگه شما چیزی دارید که توی نرمافزار هم کار میکنه، داشتن چنین امکانی اغلب براتون از بقیهی راهحلهای موجود بسیار بهتره.
چون در این صورت صرفههای اقتصادی ناشی از مقیاس بسیار قابلملاحظهای دارید و میتونید بهسرعت افزایش مقیاس داشته باشید.
حتی اگه با یه بازار کوچیک شروع کرده باشید، بازهم میتونید تا زمانی که بازار رشد کنه اندازهی کسب و کارتون رو ثابت حفظ کنین و بهنوعی قدرت انحصاریتون رو حفظ کنید.
در حال حاضر، موضوع مهم در مورد این انحصارات، اینه که داشتن قدرت انحصاری برای یه مدت کوتاه کافی نیست، مهم اینه که این انحصار در طول زمان وجود داشته باشه.
ایدهای که همیشه در سیلیکون والی وجود داره اینه که شما باید نخستین حرکت باشید.
و من، من همیشه فکر میکنم تو بعضی موارد بهتره آخرین حرکتکننده باشید، با به عبارتی آخرین شرکت توی یه گروه خاص باشید.
چون مواردی از این دست وجود داره که واقعاً معتبرند، مایکروسافت آخرین سیستمعامل بود، حداقل برای چندین دهه.
گوگل آخرین موتور جستجو بود، فیسبوک هم اگه طوری اداره بشه که آخرین وبسایت شبکههای اجتماعی باشه، خیلی ارزشمنده.
یک راه برای اینکه به ارزش آخرین حرکت بودن پی ببریم اینه که بخش عمدهی ارزش چنین شرکتهایی مربوط به آینده است.
اگر تجزیهوتحلیل تنزیل جریان نقدی رو برای یه کسبوکار انجام بدید، نگاه کنین، شما یه جریان سود دارید، و یه نرخ رشد نرخ رشد خیلی بیشتر از نرخ تنزیله، و این یعنی بیشترین ارزش مربوط به زمان آینده است.
من این تمرین رو توی ماه مارس ۲۰۰۱ در PayPal انجام دادم.
ما حدود ۲۷ ماه مشغول این کسبوکار بودیم، و بهجایی رسیده بودیم که نرخ رشد سالانهی ما ۱۰۰٪ بود.
ما جریانهای نقدی آینده رو با نرخ حدوداً ۳۰ درصدی تنزیل کردیم، و معلوم شد که حدود سهچهارم ارزش کسب و کارمون در سال
۲۰۰۱ مربوط به جریانهای نقدی سال ۲۰۱۱ به بعد بوده، و هر موقع این عملیات ریاضی رو برای هر شرکت فناوری انجام بدید نتیجه مشابه همین به دست میاد.
بنابراین اگه سعی کنین هر شرکت تکنولوژیک دیگهای رو تجزیه تحلیل کنین، Airbnb، Twitter،Facebook و هر شرکت نوظهور دیگهای توی اینترنت، مثل اونایی که توی Y-Combinator هستن، نتایج ریاضی به شما میگه که سهچهارم یعنی بین ۸۰ تا ۸۵ درصد جریان نقدی این شرکتها از سال ۲۰۲۴ به بعد به دست میاد.
این آیندهی خیلی خیلی دوریه، و بنابراین یکی از چیزهایی است که ما توی سیلیکون والی همیشه بیشازحد ارزشگذاری میکنیم، نرخهای رشده،
و مانایی رو کمتر از حد ارزشگذاری میکنیم.
چون رشد چیزیه که همینجا و همین الآن میتونید اندازهگیریش کنین، و همیشه هم میتونید اون رو دقیقاً ردیابی کنید.
سؤال اینه که آیا یک شرکت از الان تا حدود یه دههی آینده باقی میمونه یا نه.
و در واقع این چیزیه که بر معادلهی ارزش حاکمه و معیار کیفیتری هم محسوب میشه.
و بنابراین اگه برگردیم به ویژگیهای انحصار که قبلاً گفتیم یعنی تکنولوژی اختصاصی، اثرات شبکهای و اقتصاد مقیاس، شما میتونید این ویژگیها رو برای لحظهای از زمان در نظر بگیرید، یعنی زمانی که یک بازار رو به دست میارید و روی اون مسلط میشید.
اما شما باید به این هم فکر کنین که آیا این ویژگیها در طول زمان برقرار هستند یا نه.
بنابراین، همهی این ویژگیها دارای یک بُعد زمانی هم هستند.
بنابراین تأثیر ثروت خالص هم یک جزء زمانی بزرگ داره و موقعی هست که اثرات شبکهای واقعاً قویتر میشن.
اگه کسبوکار شما تأثیرات شبکهای داره، اغلب در طول زمان میتونه به انحصار بزرگتر و قویتری تبدیل بشه.
تکنولوژی اختصاصی همیشه یکم فریبنده است، بنابراین شما چیزی لازم دارید که بهطور قابلملاحظهای از وضعیت جهان امروز بهتر باشه، که به اینکه چطور توجه مردم رو جلب کنید و چطور تمام قالبهای موجود رو درهم بشکنید بستگی داره، اما بعدش، نباید بذارید کسی جاتون رو بگیره، بنابراین به خاطر همینه که گرچه زمینههای زیادی برای نوآوری وجود داره، اما کسی ازشون پول گیرش نمیاد، میدونید، تولید در دههی ۱۹۸۰ رو در نظر بگیرید، فرض کنیم شما میتونستید یه دیسک بهتر بسازید، یه دیسک درایو که از مال همه بهتر باشه، خب در این صورت میتونستید بر کل دنیا مسلط بشید، و دو سال بعد، ممکن بود کسی دیگه بیاد و جای شما رو بگیره.
پس شما ظرف مدت ۱۵ سال دیسک درایورهای خودتون رو بهشدت بهبود دادین، این کار اون موقع خیلی به نفع مصرفکنندهها بود اما در حقیقت به شرکتهایی مثل شرکت شما کمکی نکرد.
پس همیشه در مورد تحولات عظیم تکنولوژی نوعی شک و شبهه وجود داره، میشه گفت، میشه اینطور توضیح داد که کار شما باید آخرین پیشرفت تکنولوژیک یا حداقل برای یه مدت طولانی آخرین پیشرفت محسوب بشه.
و یا وقتی که یه تحول ایجاد میکنید، بعدش باید بتونید اون رو با سرعت کافی بهبود بدید طوری هیچکس نتونه بهش برسه.بنابراین، اگر شما برای آینده برنامهریزی کرده باشید، ابداعات زیادی خواهید داشت، و مردم با چیزهای جدید که شما روی اونا کار میکنین مواجه میشن. که این برای جامعه خیلی عالیه.
ولی در واقع برای کسبوکار شما اونقدرها هم خوب نیست، و مورد بعدی صرفههای اقتصادی ناشی از مقیاس هست که الان در موردش صحبت کردیم.
به نظر اون چیزی که آخرین حرکت رو انجام میده خیلی مهمه، من همیشه، میدونید، من نمیخوام از تحلیلهای بازی شطرنج استفاده کنم، اما
اولین حرکت در شطرنج مال کسی یه که سفید بازی میکنه، سفید حدود یکسوم از یک امتیاز رو به دست میاره پس اول بودن مزیت کوچیکی داره.
شما باید آخرین حرکت رو انجام بدید، تا برندهی بازی باشید، یکسری مسابقات قهرمانی جهان به نام «کاپابلانکا» هست که باید توش از اول بازی پایان بازی رو بررسی کرد.
من اینطور فکر میکنم، با این حال نمیخوام بگم این تنها چیزیه که باید موردبررسی قرارش بدید، به دورنمای پرسیدن چنین سؤالاتی فکر میکنم که مثلاً چرا فلان شرکت از ۱۰، ۱۵ و یا ۲۰ سال گذشته تاکنون پیشرو بوده، کسی واقعاً دغدغهی این رو داره که به این چیزا فکر کنه، اجازه بدید، اجازه بدید تقریباً میخوام در مورد تقابل انحصار و رقابت به دو جهت یکم متفاوت باهم حرکت کنم، فکر میکنم ایده اصلیای که در مورد شروع کسبوکار، در مورد فکر کردن بهشون دارم و تا حدی هم جذاب به نظر میرسه، به کل تاریخچهی اختراع و تکنولوژی و دانش برمیگرده.
چون، درسته چون ما در عصری که حاصل ۲۵۰ تا ۳۰۰ سال پیشرفت باورنکردنی تکنولوژی هست زندگی میکنیم، شما بسیاری از حوزههای مختلف را میشناسید.
شما از موتور بخار برای راهآهن گرفته تا تلفن، یخچال، لوازمخانگی رو میشناسید، شما انقلاب کامپیوتر، هواپیما و همهی حوزههای مختلف ابداعات تکنولوژیک رو میشناسید، پس همهی ما تصور مشابهی از علم داریم، جایی که ما قرنها، همراه با نوآوریهای بسیاری در علوم مختلف توی اون زندگی کردهایم.
و چیزی که من فکر میکنم مردم همیشه موقع فکر کردن به این چیزا ازش غافلاند اینه که چون متغیرهای X و Y از هم مستقل هستن پس گرچه بعضی چیزا نوآوریهای بینهایت ارزشمندی محسوب میشه، اما افرادی که این چیزا رو اختراع میکنن، کسانی که اونا رو میسازن، بابت این کار پاداشی نمیگیرن، و مطمئناً به یاد میارید که گفتیم شما باید X دلار ارزش ایجاد کنید و Y درصد از X دلار رو برای خودتون بردارید.
به نظر من بهطور کلی برای تاریخچهی علم، تا حالا مقدار Y صفر درصد بوده، دانشمندان هرگز هیچ پولی به دست نیاوردن، آنها همیشه فریب خوردن که فکر میکنن توی جهانی زندگی میکنن که به خاطر کارها و اختراعاتشون بهشون پاداش میده.
و این احتمالاً یه توهم اساسیه که دانشمندان جامعهی ما ازش رنج میبرن.
و حتی در مورد تکنولوژی هم همینطوره، انواع مختلفی از تکنولوژی وجود داره که توش نوآوریهای بزرگی ایجاد میشه، و برای جامعه بسیار ارزشمنده،
اما این افراد واقعاً چیزی از این ارزش رو به دست نمیارن، و بنابراین من فکر میکنم یک تاریخچهی کامل در مورد علم و تکنولوژی وجود داره که میشه از این منظر تعریفش کرد، اینکه بگیم واقعاً چقدر ارزش به دست اومده، و مطمئناً، بخشهایی وجود داره که توی اونا افراد هیچچیزی از علمشون به دست نیاوردن.
بنابراین اگه حتی باهوشترین فیزیکدان قرن بیستم باشید، که فرمول نسبیت خاصی رو کشف کردین، یا یه فرمول نسبیت کلی کشف کردین، نمیتونید یه میلیاردر بشید، حتی نمیتونید یه میلیونر بشید، بهنوعی اینطوری عمل نمیشه، راهآهن، فوقالعاده با ارزشه، اما اکثر شرکتهاش فقط ورشکسته شدند، چون با رقابت زیادی مواجه بودن.
برادران رایت، که اولین هواپیما رو ساختن، هیچ پولی به دست نیاوردن، و بنابراین فکر میکنم این صنایع نوعی ساختار خیلی مهم دارن.
در قسمت ششم استارتاپ در تد تهران ادامۀ مطلب را بخوانبد